مادربزرگ
وقتی اومد
خسته بود
چار قدش و
دور سرش
بسته بود
صدای کفشش که اومد
دویدم
دور گُلای دامنش
پریدم
بوسه زدم روی لُپاش
تموم شدن خستگی هاش
این هم عکسی که قول داده بودم،این خانم خوشکله که لباس هندی پوشیده،دختر عمه من است که اسمش مبینا است.این عکس هم مال روز تولدشه.مبینا جان تولدت مبارک مبارک مبارک.بوس