هه هه هه

 داشتیم شام می خوردیم که من متوجه شدم همه دارند در مورد من حرف می زنند،من هم داشتم خرما می خوردم،این خانواده من فکر می کنند من نمی فهمم که دارند در مورد من حرف می زنند.هه هه هه

بابا میگه:سارا خیلی عادت کرده به موتور سواری و اگر نبرمش شروع می کنه به گریه کردن..

عمه میگه:خیلی خیلی لوس شده،همش می خواد با گریه همه چیزو به دست بیاره..

بابا بزرگ میگه:من چند روز می خوام بغلش نکنم تا یاد بگیره همه چیزو با گریه به دست نیاره..


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد